بدون شرح...
زاهدي کنار رود خانه نشسته بود و در حال تفکر بود جواني به او نزديک شد و گفت : اي زاهد من مي خواهم شاگرد و مريد تو شوم .زاهد رو به جوان کرد و گفت چرا؟جوان پاسخ داد: چون مي خواهم حقيقت را بيابم .زاهد...
View Article
More Pages to Explore .....